معنی فارسی interlardment

B1

عمل قرار دادن چیزهای مختلف درون یکدیگر به منظور تنوع یا سرگرمی.

The act of interweaving or combining different elements.

example
معنی(example):

تلفیق سخنرانی با داستان‌های کوتاه، توجه مخاطبان را حفظ کرد.

مثال:

The interlardment of the speech with anecdotes kept the audience interested.

معنی(example):

تلفیق موزیک در طول سخنرانی به خوبی دریافت شد.

مثال:

The interlardment of music during the lecture was well received.

معنی فارسی کلمه interlardment

: معنی interlardment به فارسی

عمل قرار دادن چیزهای مختلف درون یکدیگر به منظور تنوع یا سرگرمی.