معنی فارسی interlapse

B1

توقف یا وقفه‌ای که در یک روند یا تسلسل اتفاقات ایجاد می‌شود.

A pause or interruption in a sequence or process.

example
معنی(example):

تداخل وقایع داستان را پیچیده‌تر کرد.

مثال:

The interlapse of events made the story more complex.

معنی(example):

قبل از اینکه او پاسخ دهد، یک وقفه در سکوت وجود داشت.

مثال:

There was an interlapse of silence before he answered.

معنی فارسی کلمه interlapse

: معنی interlapse به فارسی

توقف یا وقفه‌ای که در یک روند یا تسلسل اتفاقات ایجاد می‌شود.