معنی فارسی intermatch
B2ترکیب یا تطابق دو یا چند عنصر مختلف برای دستیابی به یک نتیجه همسو یا دلخواه.
The act of combining or matching two or more different elements to achieve a cohesive or desired outcome.
- VERB
example
معنی(example):
تیم توانست استراتژیهای خود را برای برنده شدن در بازی ترکیب کند.
مثال:
The team managed to intermatch their strategies for winning the game.
معنی(example):
یافتن یک تطابق بین سبکها میتواند یک کار هنری منحصر به فرد ایجاد کند.
مثال:
Finding an intermatch in styles can create a unique artistic work.
معنی فارسی کلمه intermatch
:
ترکیب یا تطابق دو یا چند عنصر مختلف برای دستیابی به یک نتیجه همسو یا دلخواه.