معنی فارسی intermeddlement

B2

دخالت، به معنای مداخله غیرضروری یا ناخواسته در امور دیگران اشاره دارد.

The act of intruding or interfering in someone else's matters.

example
معنی(example):

دخالت او در امور آن‌ها خوشایند نبود.

مثال:

His intermeddlement in their affairs was not welcomed.

معنی(example):

دخالت افراد بیگانه می‌تواند روابط را پیچیده کند.

مثال:

The intermeddlement of outsiders can complicate relationships.

معنی فارسی کلمه intermeddlement

: معنی intermeddlement به فارسی

دخالت، به معنای مداخله غیرضروری یا ناخواسته در امور دیگران اشاره دارد.