معنی فارسی intermeasured

B2

در مورد وضعیتی که چندین کمیت یا پدیده به همدیگر نسبت به اندازه‌گیری مرتبط شوند.

Refers to the situation where multiple quantities or phenomena are related to each other in measurement.

example
معنی(example):

تمامی مناطق به طور متقابل اندازه‌گیری شدند تا دقت هر کدام تضمین شود.

مثال:

All the areas were intermeasured to ensure accuracy.

معنی(example):

نتایج اندازه‌گیری متقابل بینش‌های ارزنده‌ای به تحقیق داد.

مثال:

The intermeasured results provided valuable insights into the study.

معنی فارسی کلمه intermeasured

: معنی intermeasured به فارسی

در مورد وضعیتی که چندین کمیت یا پدیده به همدیگر نسبت به اندازه‌گیری مرتبط شوند.