معنی فارسی intermelt

B1

ذوب شدن یا ترکیب دو یا چند ماده به‌طور همزمان.

To melt together or combine substances in a liquid state.

example
معنی(example):

دو فلز در دماهای بالا شروع به ذوب شدن کردند.

مثال:

The two metals began to intermelt at high temperatures.

معنی(example):

وقتی یخ و نمک ذوب می‌شوند، یک محلول شور ایجاد می‌کند.

مثال:

When ice and salt intermelt, it creates a brine solution.

معنی فارسی کلمه intermelt

: معنی intermelt به فارسی

ذوب شدن یا ترکیب دو یا چند ماده به‌طور همزمان.