معنی فارسی intermiddle
B2به مرحله یا موقعیت میانی اشاره دارد.
Relating to the midst or middle part of something.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
در مرحله میانی پروژهشان، با چالشهای زیادی روبرو شدند.
مثال:
In the intermiddle stage of their project, they faced several challenges.
معنی(example):
منطقه میانی باغ جایی است که بیشتر گلها رشد میکنند.
مثال:
The intermiddle area of the garden is where most of the flowers grow.
معنی فارسی کلمه intermiddle
:
به مرحله یا موقعیت میانی اشاره دارد.