معنی فارسی intermingled

B1

به معنای ترکیب یا آمیختن دو یا چند چیز به طور غیرقابل تفکیک است.

Mixed together in an inseparable way.

verb
معنی(verb):

To mix or become mixed together.

example
معنی(example):

رنگ‌ها در نقاشی به زیبایی درهم آمیخته شده‌اند.

مثال:

The colors in the painting are intermingled beautifully.

معنی(example):

عطرهای درهم آمیخته گل‌ها، باغ را پر کردند.

مثال:

The intermingled scents of flowers filled the garden.

معنی فارسی کلمه intermingled

: معنی intermingled به فارسی

به معنای ترکیب یا آمیختن دو یا چند چیز به طور غیرقابل تفکیک است.