معنی فارسی interpolatively

B1

میانجی‌گری به روشی اشاره می‌کند که در آن مقادیر بین دو یا چند نقطه به طور صاف یا پیوسته پر می‌شوند.

In a manner that involves interpolation, often referring to filling in intermediate values.

example
معنی(example):

هنرمند از رنگ‌ها به طور میانجی برای ایجاد یک انتقال نرم استفاده کرد.

مثال:

The artist used colors interpolatively to create a smooth transition.

معنی(example):

داده‌ها به طور میانجی تغییر یافتند تا فاصله‌ها پر شوند.

مثال:

The data was interpolatively altered to fill in the gaps.

معنی فارسی کلمه interpolatively

:

میانجی‌گری به روشی اشاره می‌کند که در آن مقادیر بین دو یا چند نقطه به طور صاف یا پیوسته پر می‌شوند.