معنی فارسی interposingly

B1

به طور میانجی‌گرانه، به معنای انجام عمل یا گفتن چیزی به عنوان یک واسطه.

In a manner that interposes; as an interposer.

example
معنی(example):

وکیل به صورت میانجی‌گرانه به دادگاه خطاب کرد.

مثال:

The lawyer interposingly addressed the court.

معنی(example):

او به طور میانجی‌گرانه صحبت کرد تا نکته خود را روشن کند.

مثال:

He spoke interposingly to clarify his point.

معنی فارسی کلمه interposingly

:

به طور میانجی‌گرانه، به معنای انجام عمل یا گفتن چیزی به عنوان یک واسطه.