معنی فارسی interprismatic
B1تفسیرپراگماتی، مرتبط با زمینههای تفسیر یا تجزیه و تحلیل نوری.
Related to the interpretations of light or colors, often involving prisms.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اثر تفسیرپراگماتی موجب ایجاد نمایش زیبایی از رنگها شد.
مثال:
The interprismatic effect created a beautiful display of colors.
معنی(example):
آنها از یک لنز تفسیرپراگماتی برای پروژه استفاده کردند.
مثال:
They used an interprismatic lens for the project.
معنی فارسی کلمه interprismatic
:تفسیرپراگماتی، مرتبط با زمینههای تفسیر یا تجزیه و تحلیل نوری.