معنی فارسی interpretorial
B2تفسیرگری، مربوط به تفسیر و تحلیل اطلاعات یا متن.
Relating to interpretation, especially in terms of explaining or providing insight.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
مهارتهای تفسیرگری او همه را در کنفرانس تحت تأثیر قرار داد.
مثال:
His interpretorial skills impressed everyone at the conference.
معنی(example):
او در اجراهایش سبک تفسیرگری منحصر به فردی دارد.
مثال:
She has a unique interpretorial style in her performances.
معنی فارسی کلمه interpretorial
:تفسیرگری، مربوط به تفسیر و تحلیل اطلاعات یا متن.
