معنی فارسی interrelate

B2

به هم ارتباط داشتن، وابسته بودن یک چیز به چیز دیگر.

To relate or connect to one another.

verb
معنی(verb):

To form relationships between multiple things.

example
معنی(example):

این دو مفهوم به طرق مختلف به هم مرتبط هستند.

مثال:

The two concepts interrelate in many ways.

معنی(example):

ما باید ایده‌های خود را به طور مؤثرتری به هم مرتبط کنیم.

مثال:

We need to interrelate our ideas more effectively.

معنی فارسی کلمه interrelate

: معنی interrelate به فارسی

به هم ارتباط داشتن، وابسته بودن یک چیز به چیز دیگر.