معنی فارسی interright

B1

به معنای چیزی کاملاً درست و صحیح است، در زمینه‌ای که به صورت ترکیبی درست به نظر می‌رسد.

Pertaining to something being rightly combined or correct in context.

example
معنی(example):

این تصمیم در نگاه اول صحیح به نظر می‌رسید.

مثال:

The decision seemed interright at first glance.

معنی(example):

توضیح او درست و منطقی بود.

مثال:

Her explanation was interright and made sense.

معنی فارسی کلمه interright

: معنی interright به فارسی

به معنای چیزی کاملاً درست و صحیح است، در زمینه‌ای که به صورت ترکیبی درست به نظر می‌رسد.