معنی فارسی intersetting

B1

تداخل یا ادغام چندین عنصر یا فرهنگ که به ایجاد یک فضای مشترک کمک می‌کند.

The act of placing or combining elements from different sources or backgrounds.

example
معنی(example):

تداخل فرهنگ‌های مختلف می‌تواند یک محیط غنی ایجاد کند.

مثال:

The intersetting of different cultures can create a rich environment.

معنی(example):

در معماری، تداخل به ترکیب شیوه‌های مختلف اشاره دارد.

مثال:

In architecture, intersetting refers to the combination of various styles.

معنی فارسی کلمه intersetting

: معنی intersetting به فارسی

تداخل یا ادغام چندین عنصر یا فرهنگ که به ایجاد یک فضای مشترک کمک می‌کند.