معنی فارسی interspersedly

B1

به صورت پراکنده، به شیوه‌ای که عناصر در یکدیگر تفکیک شده یا ترکیب شده باشند.

In a manner that elements are distributed or mixed at intervals within a particular context.

example
معنی(example):

رنگ‌ها به طور پراکنده برای ظاهری زنده چیده شده بودند.

مثال:

The colors were interspersedly arranged for a vibrant look.

معنی(example):

متن به‌طور پراکنده فرمت‌بندی شده بود تا خواندن آن آسان‌تر باشد.

مثال:

The text was interspersedly formatted for ease of reading.

معنی فارسی کلمه interspersedly

: معنی interspersedly به فارسی

به صورت پراکنده، به شیوه‌ای که عناصر در یکدیگر تفکیک شده یا ترکیب شده باشند.