معنی فارسی interthreaded
B2به حالتی اشاره دارد که در آن رشتهها یا عناصر مختلف با یکدیگر درهم رفتهاند.
Describing something that is woven together in a complex manner, often used in design or theoretical contexts.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طرحهای درهمتنیده، پارچه را بادوامتر کردند.
مثال:
The interthreaded designs made the fabric more durable.
معنی(example):
این مفهوم با تأثیرات فرهنگی مختلف درهمتنیده است.
مثال:
The concept is interthreaded with various cultural influences.
معنی فارسی کلمه interthreaded
:
به حالتی اشاره دارد که در آن رشتهها یا عناصر مختلف با یکدیگر درهم رفتهاند.