معنی فارسی intertinging

B1

عمل یا فرایند ترکیب دو یا چند عنصر به گونه‌ای که ویژگی‌های هر کدام را حفظ کند.

The ongoing action of blending or mixing different elements.

example
معنی(example):

او در حال حاضر در حال ترکیب کردن طعم‌ها برای غذای جدیدش است.

مثال:

She is currently intertinging flavors for her new dish.

معنی(example):

آن‌ها در حال ترکیب کردن سبک‌های مختلف در موسیقی خود هستند.

مثال:

They are intertinging various styles in their music.

معنی فارسی کلمه intertinging

: معنی intertinging به فارسی

عمل یا فرایند ترکیب دو یا چند عنصر به گونه‌ای که ویژگی‌های هر کدام را حفظ کند.