معنی فارسی intertouch

B1

نوعی ارتباط یا تعامل که از طریق تماس و تعامل نزدیک بوجود می‌آید.

A form of communication or interaction developed through close contact.

example
معنی(example):

آنها به تماسی میان خود دست یافتند که پیوندشان را قوی‌تر کرد.

مثال:

They achieved an intertouch that strengthened their bond.

معنی(example):

تماس میان در ارتباطات می‌تواند روابط را تقویت کند.

مثال:

Intertouch in communication can enhance relationships.

معنی فارسی کلمه intertouch

: معنی intertouch به فارسی

نوعی ارتباط یا تعامل که از طریق تماس و تعامل نزدیک بوجود می‌آید.