معنی فارسی intertown
B1چیزی که بین دو یا چند شهر اتفاق میافتد یا تعامل دارد.
Something that occurs or interacts between two or more towns.
- NOUN
example
معنی(example):
جشنواره میان شهرها تنوع فرهنگی را جشن میگیرد.
مثال:
The intertown festival celebrates cultural diversity.
معنی(example):
آنها یک مسابقه میان شهرها را برای تقویت روحیه اجتماعی سازماندهی کردند.
مثال:
They organized an intertown competition to foster community spirit.
معنی فارسی کلمه intertown
:
چیزی که بین دو یا چند شهر اتفاق میافتد یا تعامل دارد.