معنی فارسی intertrace

B1

در هم نگاریدن یا برهم‌نهادن خطوط یا الگوها.

To trace over or through one line while drawing another.

example
معنی(example):

شما می‌توانید خطوط را در دیاگرام برای وضوح در هم بپیچید.

مثال:

You can intertrace the lines in the diagram for clarity.

معنی(example):

درهم‌گذراندن به آثار هنری بافت منحصر به فردی می‌بخشد.

مثال:

Intertracing gives the artwork a unique texture.

معنی فارسی کلمه intertrace

: معنی intertrace به فارسی

در هم نگاریدن یا برهم‌نهادن خطوط یا الگوها.