معنی فارسی intertribal

B2

مربوط به تعامل یا روابط بین دو یا چند قبیله.

Pertaining to or involving different tribes.

adjective
معنی(adjective):

Between tribes.

example
معنی(example):

جشنواره بین قبیله‌ای بود و شامل چندین قبیله می‌شد.

مثال:

The festival was intertribal, involving many tribes.

معنی(example):

این جلسات بین قبیله‌ای برای بحث در مورد مسائل آنها بود.

مثال:

There were intertribal meetings to discuss their issues.

معنی فارسی کلمه intertribal

: معنی intertribal به فارسی

مربوط به تعامل یا روابط بین دو یا چند قبیله.