معنی فارسی intertwisted

B2

به معنای اینکه دو یا چند چیز به نحوی در هم پیوسته یا شبکه‌ای شکل گرفته‌اند.

Fully twisted together in a way that they cannot be easily separated.

verb
معنی(verb):

To twist together; to intertwine

example
معنی(example):

سیم‌ها درهم پیچیده شده و جدا کردن آنها سخت است.

مثال:

The wires are intertwined and hard to separate.

معنی(example):

سرنوشت‌های آنها به طرز شگفت‌آوری درهم پیچیده شده است.

مثال:

Their fates are intertwined in surprising ways.

معنی فارسی کلمه intertwisted

: معنی intertwisted به فارسی

به معنای اینکه دو یا چند چیز به نحوی در هم پیوسته یا شبکه‌ای شکل گرفته‌اند.