معنی فارسی intertwistingly
B1به صورت درهمتنیده، در حالتی که به طور مداوم یکدیگر را لمس میکنند یا با هم ارتباط دارند.
In a manner that twists and overlaps each other.
- ADVERB
example
معنی(example):
رقصندگان بهطور درهمتنیدگی بر روی صحنه حرکت کردند.
مثال:
The dancers moved intertwistingly across the stage.
معنی(example):
راههای آنها بهطور درهمتنیدگی در بازار شلوغ تلاقی کرد.
مثال:
Their paths crossed intertwistingly in the crowded market.
معنی فارسی کلمه intertwistingly
:
به صورت درهمتنیده، در حالتی که به طور مداوم یکدیگر را لمس میکنند یا با هم ارتباط دارند.