معنی فارسی intervalley

B1

منطقه‌ای بین دو دره فرورفته یا گودال، معمولاً دارای منظر طبیعی.

A region or area situated in between valleys, often characterized by natural scenery.

example
معنی(example):

چشم‌انداز دره‌ای با فواصل زیبا خیره‌کننده بود.

مثال:

The intervalley landscape was breathtaking.

معنی(example):

ما از منطقه دره‌ای پارک پیاده‌روی کردیم.

مثال:

We hiked through the intervalley region of the park.

معنی فارسی کلمه intervalley

: معنی intervalley به فارسی

منطقه‌ای بین دو دره فرورفته یا گودال، معمولاً دارای منظر طبیعی.