معنی فارسی interveined

B1

دارای ریشه‌ها یا شاخه‌هایی که به‌طور متقاطع به هم متصل شده‌اند.

Having roots or branches that are intertwined or interlaced.

example
معنی(example):

ریشه‌های متشابک گیاهان برای مشاهده بسیار جالب بودند.

مثال:

The interveined roots of the plants were fascinating to observe.

معنی(example):

شاخه‌های متشابک یک سایه متراکم در بالا ایجاد کردند.

مثال:

The interveined branches created a dense canopy overhead.

معنی فارسی کلمه interveined

: معنی interveined به فارسی

دارای ریشه‌ها یا شاخه‌هایی که به‌طور متقاطع به هم متصل شده‌اند.