معنی فارسی interverting
B1معکوس شدن یا تغییر جهت در محیطهایی که در آنها نیرویی بر دیگر نیروها تأثیر میگذارد.
Forces or patterns that cause reversal in direction or action.
- OTHER
example
معنی(example):
نیروهای معکوس باعث شدند تا دو رودخانه تغییر جهت دهند.
مثال:
The interverting forces caused the two rivers to change direction.
معنی(example):
الگوهای معکوس را میتوان در بسیاری از فرآیندهای طبیعی مشاهده کرد.
مثال:
Interverting patterns can be observed in many natural processes.
معنی فارسی کلمه interverting
:
معکوس شدن یا تغییر جهت در محیطهایی که در آنها نیرویی بر دیگر نیروها تأثیر میگذارد.