معنی فارسی interwind
B1 /ɪntəˈwʌɪnd/به هم آمیختن یا به هم پیچیدن.
To twist or weave together.
- verb
verb
معنی(verb):
To wind around; to intertwine.
example
معنی(example):
پایهها به زیبایی به هم پیچیده میشوند.
مثال:
The vines interwind beautifully.
معنی(example):
نخها به هم پیچیده میشوند تا یک پارچه محکم ایجاد کنند.
مثال:
The threads interwind to create a strong fabric.
معنی فارسی کلمه interwind
:
به هم آمیختن یا به هم پیچیدن.