معنی فارسی interwinds

B1

جریان‌های داخلی و متناوب که در یک زمینه اجتماعی یا فرهنگی وجود دارد.

The flow or interaction of diverse influences and ideas.

verb
معنی(verb):

To wind around; to intertwine.

example
معنی(example):

جریان‌های متناوب ایده‌ها می‌تواند منجر به نوآوری شود.

مثال:

The interwinds of ideas can lead to innovation.

معنی(example):

هنرمندان اغلب در جستجوی جریانات متنوع فرهنگی هستند.

مثال:

Artists often explore the interwinds of different cultures.

معنی فارسی کلمه interwinds

: معنی interwinds به فارسی

جریان‌های داخلی و متناوب که در یک زمینه اجتماعی یا فرهنگی وجود دارد.