معنی فارسی inthralment

B1

حالت یا عمل مسحور شدن.

The state of being captivated or enchanted.

example
معنی(example):

مسحور شدن تماشاگران در طول اجرا مشهود بود.

مثال:

The inthralment of the audience was evident during the performance.

معنی(example):

سبک نوشتن نویسنده مسحور شدنی عمیق ایجاد کرد.

مثال:

The author’s writing style created a deep inthralment.

معنی فارسی کلمه inthralment

: معنی inthralment به فارسی

حالت یا عمل مسحور شدن.