معنی فارسی inthroned

B1

عمل نشاندن بر تخت، به ویژه به عنوان یک ملکه یا پادشاه.

Having been placed on a throne, typically in a formal ceremony.

example
معنی(example):

ملکه در یک مراسم با شکوه بر تخت نشسته شد.

مثال:

The queen was inthroned in a grand ceremony.

معنی(example):

پس از جنگ، قهرمان به عنوان یک رهبر بر تخت نشسته شد.

مثال:

After the battle, the hero was inthroned as a leader.

معنی فارسی کلمه inthroned

: معنی inthroned به فارسی

عمل نشاندن بر تخت، به ویژه به عنوان یک ملکه یا پادشاه.