معنی فارسی inthrust

B1

یک چیز را به داخل یا به جلو فشار دادن.

To thrust something inward or forward, usually with force.

example
معنی(example):

شوالیه تصمیم گرفت شمشیرش را به سمت سپر بکوبد.

مثال:

The knight decided to inthrust his sword into the shield.

معنی(example):

او مجبور بود میخ را به زمین بکوبد.

مثال:

She had to inthrust the stake into the ground.

معنی فارسی کلمه inthrust

: معنی inthrust به فارسی

یک چیز را به داخل یا به جلو فشار دادن.