معنی فارسی intracontinental

B1

اینتراکانتیننتال به فعالیت‌ها و روابطی که درون یک قاره اتفاق می‌افتد، اشاره دارد.

Relating to activities or relations occurring within a single continent.

example
معنی(example):

قراردادهای تجاری اینتراکانتیننتال چشم‌انداز اقتصادی را تغییر داد.

مثال:

The intracontinental trade agreements changed the economic landscape.

معنی(example):

سفرهای اینتراکانتیننتال به دلیل بهبود ارتباطات حمل و نقل افزایش یافته است.

مثال:

Intracontinental travel has increased due to better transportation links.

معنی فارسی کلمه intracontinental

: معنی intracontinental به فارسی

اینتراکانتیننتال به فعالیت‌ها و روابطی که درون یک قاره اتفاق می‌افتد، اشاره دارد.