معنی فارسی intractability
B2ویژگی یا حالت غیرقابلحل بودن یا تسهیل نشدن، جاری بودن موانع در حل یک مسئله.
The quality of being difficult to manage, control, or solve.
- NOUN
example
معنی(example):
غیرقابلیتحل بودن این مشکل، آن را دشوار کرد.
مثال:
The intractability of the problem made it difficult to solve.
معنی(example):
غیرقابل انعطاف بودن آنها در مذاکرات به بنبست ختم شد.
مثال:
Their intractability in negotiations led to a stalemate.
معنی فارسی کلمه intractability
:ویژگی یا حالت غیرقابلحل بودن یا تسهیل نشدن، جاری بودن موانع در حل یک مسئله.