معنی فارسی intrusional

B1

مربوط به یا معطوف به مداخله، به ویژه طوری که نامطلوب یا ناخواسته باشد.

Related to or characterized by intrusion.

example
معنی(example):

تاکتیک‌های مداخله‌جویانه‌ای که توسط شرکت استفاده شد، سوالاتی را ایجاد کرد.

مثال:

The intrusional tactics used by the company raised questions.

معنی(example):

او ماهیت مداخله‌جویانه نظرسنجی را مداخله‌گرانه یافت.

مثال:

He found the intrusional nature of the survey intrusive.

معنی فارسی کلمه intrusional

: معنی intrusional به فارسی

مربوط به یا معطوف به مداخله، به ویژه طوری که نامطلوب یا ناخواسته باشد.