معنی فارسی intwining

B1

پوشش یا تابیدن دو یا چند چیز به یکدیگر به‌ویژه در گیاهان یا الگوها.

The act of twisting or coiling together

verb
معنی(verb):

To twist or twine around something (or one another).

example
معنی(example):

شاخه‌های در هم پیچیده یک سایبان زیبا ایجاد کردند.

مثال:

The intwining branches created a beautiful canopy.

معنی(example):

طرح‌های در هم پیچیده در پارچه بسیار پیچیده هستند.

مثال:

The intwining patterns in the fabric are quite intricate.

معنی فارسی کلمه intwining

: معنی intwining به فارسی

پوشش یا تابیدن دو یا چند چیز به یکدیگر به‌ویژه در گیاهان یا الگوها.