معنی فارسی inumbration

B1

پدیده‌ای که به سایه‌دار کردن یا تاریک کردن یک ناحیه اشاره دارد.

The act or process of shading or covering, usually implying darkness or obscurity.

example
معنی(example):

سایه‌داری آسمان خبر از طوفانی در حال نزدیک شدن می‌داد.

مثال:

The inumbration of the sky foretold a storm approaching.

معنی(example):

سایه‌داری او به عنوان نشانه‌ای از مشکلات پیش‌رو دیده شد.

مثال:

Her inumbration was seen as a sign of trouble ahead.

معنی فارسی کلمه inumbration

: معنی inumbration به فارسی

پدیده‌ای که به سایه‌دار کردن یا تاریک کردن یک ناحیه اشاره دارد.