معنی فارسی inveigled

B1

فریب دادن، به طور پنهانی و زیرکانه شخصی را به قبول یا انجام چیزی وادار کردن.

To have persuaded someone to do something by deception or flattery.

verb
معنی(verb):

To convert, convince, or win over with flattery or wiles.

معنی(verb):

To obtain through guile or cunning.

مثال:

He inveigled an introduction to her.

example
معنی(example):

آنها او را فریب دادند تا قرارداد را بدون خواندن امضا کند.

مثال:

They inveigled him into signing the contract without reading it.

معنی(example):

او پس از کشف اینکه چگونه او را فریب داده‌اند، احساس فریب خوردن کرد.

مثال:

She felt deceived after discovering how they had inveigled her.

معنی فارسی کلمه inveigled

: معنی inveigled به فارسی

فریب دادن، به طور پنهانی و زیرکانه شخصی را به قبول یا انجام چیزی وادار کردن.