معنی فارسی irrelevantly
B1به طور بیربط، بیان نظر یا اطلاعاتی که ارتباطی با موضوع ندارد.
In a manner that is not relevant.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور بیربط در جلسه صحبت کرد و همه را گیج کرد.
مثال:
He spoke irrelevantly during the meeting, confusing everyone.
معنی(example):
این سخنرانی پر از توضیحات بیربط و جزئی بود.
مثال:
The lecture was filled with irrelevantly detailed explanations.
معنی فارسی کلمه irrelevantly
:
به طور بیربط، بیان نظر یا اطلاعاتی که ارتباطی با موضوع ندارد.