معنی فارسی irresonance

B1

عدم همخوانی، حالتی که چیزها یا افکار به‌درستی با هم هم‌خوانی ندارند.

A lack of resonance or harmony.

example
معنی(example):

کار این هنرمند حس عمیق عدم هماهنگی را برمی‌انگیزد.

مثال:

The artist's work evokes a deep sense of irresonance.

معنی(example):

سخنرانی او پر از حس عدم هماهنگی بود که باعث سردرگمی تماشاگران شد.

مثال:

Her speech was filled with an air of irresonance that left the audience confused.

معنی فارسی کلمه irresonance

: معنی irresonance به فارسی

عدم همخوانی، حالتی که چیزها یا افکار به‌درستی با هم هم‌خوانی ندارند.