معنی فارسی irresonant
B1عدم همصدایی، حالتی که صدا یا احساسات نمیتوانند بهدرستی ابراز شوند.
Not resonant; lacking resonance or emotion.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تن صدای او بدون همصدایی و فاقد احساس بود.
مثال:
The tone of her voice was irresonant and lacked emotion.
معنی(example):
پاسخ غیرهمصدایی میتواند نشاندهنده بیعلاقگی باشد.
مثال:
An irresonant response can indicate disinterest.
معنی فارسی کلمه irresonant
:
عدم همصدایی، حالتی که صدا یا احساسات نمیتوانند بهدرستی ابراز شوند.