معنی فارسی irrisory

B1

بسیار ناچیز، کم‌ارزش و به دردنخور.

Extremely small or inadequate; lacking in significance.

example
معنی(example):

مبلغ پیشنهادی بسیار ناچیز بود و انتظارات را برآورده نکرد.

مثال:

The sum of money offered was irrisory and did not meet expectations.

معنی(example):

تلاش ناچیز او برای عذرخواهی به نظر نمی‌رسید صادقانه باشد.

مثال:

Her irrisory attempt to apologize did not seem sincere.

معنی فارسی کلمه irrisory

:

بسیار ناچیز، کم‌ارزش و به دردنخور.