معنی فارسی justiced
B1مجازات یا رسیدگی به عمل نادرست با توجه به عدالت.
To have justice administered or applied to someone.
- VERB
example
معنی(example):
او به خاطر عملهایش در دادگاه انصاف گرفته شد.
مثال:
He was justiced for his actions in the court.
معنی(example):
پس از محاکمه، او احساس کرد که انصاف به او داده شده است.
مثال:
After the trial, she felt she had been justiced.
معنی فارسی کلمه justiced
:
مجازات یا رسیدگی به عمل نادرست با توجه به عدالت.