معنی فارسی justiceless

B1

عدم وجود عدالت یا بی‌عدالتی در یک موقعیت.

Lacking justice; the state of being unjust.

example
معنی(example):

در دنیای او، بسیاری زندگی‌های بی‌عدالتی داشتند.

مثال:

In his world, many lived justiceless lives.

معنی(example):

رمان به بررسی مفهوم زندگی بی‌عدالت می‌پردازد.

مثال:

The novel explores the theme of justiceless existence.

معنی فارسی کلمه justiceless

: معنی justiceless به فارسی

عدم وجود عدالت یا بی‌عدالتی در یک موقعیت.