معنی فارسی kibbutznik

B1

فردی که در یک کیبوتز زندگی می‌کند و به جامعه اشتراکی وابسته است.

A person who lives and works in a kibbutz.

noun
معنی(noun):

A member of a kibbutz.

example
معنی(example):

او یک کیبوتزنیك است که در مزرعه کار می‌کند.

مثال:

He is a kibbutznik who works on the farm.

معنی(example):

کیبوتزنی‌ها معمولاً حس قوی از جامعه دارند.

مثال:

Kibbutzniks often have a strong sense of community.

معنی فارسی کلمه kibbutznik

: معنی kibbutznik به فارسی

فردی که در یک کیبوتز زندگی می‌کند و به جامعه اشتراکی وابسته است.