معنی فارسی kiboshed
B1کلمه ای که به معنای متوقف کردن یا از بین بردن یک برنامه یا اقدام است.
To put a stop to something; to cancel or thwart a plan.
- verb
verb
معنی(verb):
To decisively terminate.
example
معنی(example):
این پروژه به خاطر کمبود بودجه متوقف شد.
مثال:
The project was kiboshed due to lack of funding.
معنی(example):
نقشه او قبل از اینکه حتی شروع شود متوقف شد.
مثال:
Her plan was kiboshed before it could even start.
معنی فارسی کلمه kiboshed
:
کلمه ای که به معنای متوقف کردن یا از بین بردن یک برنامه یا اقدام است.