معنی فارسی kiboshing

B1

فعل به معنای متوقف کردن یا از بین بردن یک برنامه یا اقدام است.

The act of stopping or thwarting something.

verb
معنی(verb):

To decisively terminate.

example
معنی(example):

آنها تغییرات جدید سیاست را متوقف می‌کنند.

مثال:

They are kiboshing the new policy changes.

معنی(example):

متوقف کردن ایده توسط تیم غیرمنتظره بود.

مثال:

The team's kiboshing of the idea was unexpected.

معنی فارسی کلمه kiboshing

: معنی kiboshing به فارسی

فعل به معنای متوقف کردن یا از بین بردن یک برنامه یا اقدام است.