معنی فارسی kiddishness
B2کیدیشنس، حالت یا کیفیت بچهگانه بودن.
The quality of being childish; immaturity.
- NOUN
example
معنی(example):
بچهگانهگی او برای دوستانش دوستداشتنی بود.
مثال:
Her kiddishness was endearing to her friends.
معنی(example):
بچهگانهگی گروه باعث شد که برنامه لذتبخش شود.
مثال:
The kiddishness of the group made the event fun.
معنی فارسی کلمه kiddishness
:
کیدیشنس، حالت یا کیفیت بچهگانه بودن.
