معنی فارسی kill-

B1

به معنی گذراندن زمان با فعالیتی که محتوای اصلی مشابه ندارد.

To spend time doing something fun or enjoyable to pass the time.

example
معنی(example):

او سعی کرد با خواندن کتاب زمان را بگذرانید.

مثال:

He tried to kill time by reading a book.

معنی(example):

ما باید قبل از شروع جلسه کمی زمان را بگذرانید.

مثال:

We need to kill some time before the meeting starts.

معنی فارسی کلمه kill-

: معنی kill- به فارسی

به معنی گذراندن زمان با فعالیتی که محتوای اصلی مشابه ندارد.