معنی فارسی kilning
B1فرآیند پختن و آمادهسازی مواد در کوره که نقش کلیدی در تولید دارد.
The process of firing materials in a kiln to achieve desired characteristics.
- NOUN
example
معنی(example):
پختن یک فرآیند مهم در ساخت سفال است.
مثال:
Kilning is an important process in pottery making.
معنی(example):
تکنیک پختن بسته به منطقه متفاوت است.
مثال:
The kilning technique varies by region.
معنی فارسی کلمه kilning
:
فرآیند پختن و آمادهسازی مواد در کوره که نقش کلیدی در تولید دارد.